درباره ما
![]() حُججی متولد سال ۱۳۷۰ در نجف آباد اصفهان.محسن حججی دانشآموخته مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه در رشته تکنولوژی کنترل ورودی سال ۱۳۸۷ بود. لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
|
1397/1/25
نویسنده sara در شنبه 97/1/18 | نظر
نویسنده sara در شنبه 97/1/18 | نظر
4. برترین قتل شهادت استقال رسول الله صلی الله علیه و آله : اشرف القتل قتل الشهدآء. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : والاترین قتل، کشته شدن شهیدان است. نهج الفصاحه، ص668
5. هزار ضربه شمشیر به از مرگ در بسترقال امیر المومنین علیه السلام : و الذی نفس ابن ابی ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش. حضرت علی علیه السلام فرمود : قسم به کسیکه جان فرزند ابیطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است. بحار الانوار، ج97، ص40، حدیث44
6.شهادت، نه مرگ در بسترقال امیر المومنین علیه السلام : ایها الناس ان الموت لا یفوته المقیم و لایعجزه الهارب لیس عن الموت محیص و من لم یمت یقتل و ان افضل الموت القتل، والذی نفسی بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی فراش. حضرت علی علیه السلام فرمود : ای مردم همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هر کس به مرگ طبیعی نمیرد کشته می شود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر آسانتر است بر من از مرگ در بستر. وسائل الشیعه، ج11، ص8، حدیث12 نویسنده sara در یکشنبه 96/12/6 | نظر
1. بالاترین نیکیهاقال رسول الله صلی الله علیه و آله : فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر. رسول خدا(ص) می فرماید : بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست. وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21 2. برترین مرگهاقال رسول الله صلی الله علیه و آله : اشرف الموت قتل الشهاده رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : شهادت برترین مرگهاست. بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4 3. مرگ برترقال امیر المومنین علیه السلام : ان الموت طالب حثیت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب ان اکرم الموت القتل. حضرت علی علیه السلام فرمود : مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است((همه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند، گرامی ترین مرگ، کشته شدن است. نهج البلاغه، خطبه123
نویسنده sara در یکشنبه 96/12/6 | نظر
عقیق: شهید مدافع حرم بی.ام.دبلیو سوار؛ «احمد محمد مشلب» را اولین بار با این لقب شناختیم. جوان خوش تیپ و خوش سیمایی که در تصویر معروف کنار خودروی گرانقیمت خود ایستاده و لبخندی به لب دارد؛ از همان لبخندهایی که به خاطر می ماند ، مثل لبخند «جهاد» که انگار اینجا دیگر هیچ کس شبیه او لبخند نمی زند... احمد محمد مشلب از اهالی شهر نبطیه لبنان بود .از همان کودکی با عشق به اهل بیت (ع) در خانواده اش تربیت شد ، نفس کشید و بزرگ شد . شهید احمد محمد مشلب، شهید 23 ساله حزب الله لبنان که به خاطر شیک پوشی به القاب مختلفی مشهور و معروف بود ، اما خودش دوست داشت به او غریب طوس بگویند چرا که به امام رضا (ع) علاقه فراوان داشت . درست در روزهایی که عده ای کج فهم تلاش می کردند تا مغرضانه «دفاع از حرم عقیله بنی هاشم» را به «پول» پیوند بزنند، «احمد» با آن لبخند زیبایش از راه رسید. همان روزهایی که می گفتند این جوان ها به خاطر 500دلار یا به خاطر بیکاری و تنگدستی به سوریه می روند. همان موقع بود که احمد آمد. جوانی که نفرهفتم لبنان در رشته تکنولوژی بود و چیزی از مال دنیا کم نداشت ؛ کرامت و غیرت شهید مشلب بود که او را به سوریه کشاند ...
جوانی که در بخشی از وصیت نامه اش اینطور نوشته : «خدا توراکمک کند ای امام زمان! ماانتظار او را نمی کشیم؛ او انتظار ما را می کشد و وقتی خودمان را درست کنیم واصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند.» وصیت ایشان به تمام زنان این است که:عبا (چادر)است او می گوید عبا مدل است و اولین زنی که صاحب عبای زنانه است حضرت زینب(س)بود او اینگونه بود وهمیشه عبا روی سرش قرار داشت ولی حجابی که الان میکنیم وچیزهایی غیرمعلوم است مهم ترین مسئله این است که دختران وزنان حجاب خود را حفظ کنند. ودختری که بیرون می آید وبه صورت عادی وبدون زینت در برابر دیدگان مردم برود و نگاه هایش را به زمین بدوزد واحترام حجاب وعبایش را نگه دارد.
*** پنج شنبه شب، هیئت فدائیان حسین اصفهان؛ یک میهمان ویژه داشت ؛ «سلام بدرالدین»؛ مادر شهید احمد محمد مشلب . مادر شهیدپروری که حالا قصه دلاوری های فرزند خوش تیپش ، نقل زبان ها شده است. برای دقایقی از فرزندش سخن گفت. مادر شهید که سخنان خود را با سلام و درود به امام حسین و روح مطهر امام راحل و مقام معظم رهبری آغاز نمود و در پاسخ به این سوال که آیا حاضر است پسر دیگر خود را در این راه فدا کنید؟ گفت: زمانی که زینب (س) در خطر است، زمانی که حسین (ع) در خطر است، زمانی که مهدی (عج) در خطر است مگر می توانم فرزندم را نگه دارم ؟ اگر احمد دوباره زنده شود بازهم به او خواهم گفت که برو و در راه حضرت زینب فداکاری کن. این رسم عاشقی برای اهل بیت است.» در ادامه از مادر شهید خواسته شد فرازی از وصیت نامه فرزندش را که خطاب به وی نوشته شده بود بخواند. پس از خواندن قسمت هایی از این وصیت، خطاب به حاضران گفت :« حضرت مهدی بقیه الله خیلی تنهاست نیاز به حرکت و تکاپوی ما دارند. من شماهایی که می بینم همه مثل فرزند من هستید باور کنیم شهدا زنده اند فرزندم میان شما نشسته است. باید دقت کنیم که هنوز صدای هل من ناصر حسینی شنیده می شود و چقدر خوب است که وقتی آقای ما هل من ناصر می گویند ما سریع لبیک بگوییم.»
در پایان این مراسم پرچم حزب الله لبنان از جانب خانواده شهید احمد مشلب به هیئت فدائیان حسین (ع) اهدا شد. نویسنده sara در دوشنبه 96/11/23 | نظر
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شهید سید مصطفی موسوی، جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم که در سن 20 سالگی، به عنوان بسیجی تکاور به سوریه اعزام شد و در روز بیست و یکم آبان سال 1394، در شهر حلب سوریه به شهادت رسید. شهید سید مصطفی موسوی را که به عنوان جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم میشناسند، به همگان ثابت کرد که جنگیدن با دشمنان اسلام، سن و سال نمیشناسد بلکه شجاعت و قلبی مطمئن به وعده خداوند میخواهد که همه درد ها و رنج ها را به جان بخرد و برای رضای خدا از همه چیز خود بگذرد. در ادامه، گوشهای از زندگی این شهید بزرگوار را بخوانید: هوش بالای سید مصطفی پدر شهید سید مصطفی موسوی درباره نبوغ فرزندش این چنین میگوید: «یک طرح زیر دریایی داشت و من چندین بار به بنیاد نخبگان رفتم که ثبت کنم ولی متاسفانه پیگیری صورت نگرفت. گفتند که این طرح، هزینه بالایی دارد و مدت زمان زیادی میبرد. مصطفی خودش طرح را برای کانادا فرستاد و تایید هم شد. اما مصطفی گفت من دوست دارم این طرح را به کشور خودم ارائه بدهم و از دادن طرحش صرف نظر کرد. او برای همه کارهایش برنامهریزی داشت». تقی همتی از همرزمان شهید موسوی نیز، درباره توانایی و هوش بالای این شهید بیان میکند: «پسر آرامی بود و چهرهای بسیار دلنشین داشت، اما آنچه او را از دیگر بچههای همسن و سالش متمایز میکرد این بود که از زمان خودش بسیار جلوتر بود و افکار و ایدههای بزرگی در سر داشت، و من تا امروز پسری با این وسعت تفکر و توانمندی ندیده بودم، او هم از نظر فنی پسر بسیار ماهری بود و هم از نظر علمی و اعتقادی در مقام بالایی قرار داشت. مصطفی خیلی کتاب میخواند؛ یک روز کتاب «جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» نوشته علی اکبری مزدآبادی را میخواند که سردار سلیمانی آمد و سید مصطفی از او خواست که کتاب را امضا کند، اما سردار امتناع کرد و گفت: «درست نیست کتابی را که در مورد من نوشته شده امضا کنم و به شما که روح بزرگی دارید اهدا کنم و پیشانی سید را بوسید.» عاشق شهید بابایی بود مادر شهید موسوی با اشاره به اینکه فرزندش هر سال از دانشآموزان ممتاز مدرسه بود میگوید: «اصلاً اهل بیرون رفتن و گردش و تفریح نبود تا وقتی که عاشق تفکرات شهید بابایی شد و مرتب در اینترنت اطلاعات و خاطرات مربوط به شهید بابایی را پیدا میکرد و میخواند و فیلمهای مربوط به او را میدید؛ دیپلمش را که گرفت در دانشگاه دولتی واحد بیرجند در رشته فیزیک اتمی قبول شد، اما نرفت و سال بعد در رشته فیزیک دانشگاه دولتی دامغان و در رشته مکانیک دانشگاه آزاد قبول شد و ترجیح داد در رشته مکانیک که دوست داشت ادامه تحصیل دهد، پس از آنکه در دانشگاه آزاد واحد تهران غرب ثبتنام کرد، میخواست بعد از برگشت از سوریه ادامه تحصیل دهد که دیگر برنگشت. آرزو داشت اسرائیل را نابود کند مادر شهید میگوید: «مصطفی مدتی برای آموزش خلبانی رفت، و با اینکه چشمانش ضعیف بود اشکال نگرفتند، اما وقتی پاهایش را جفت کردند و دیدند کمی حالت پرانتزی دارد قبولش نکردند. از او پرسیدم: «برای چه میخواستی خلبان شوی؟ برای اینکه شغل خلبانی درآمد خوبی دارد؟» گفت: «نه مامان، آرزو داشتم خلبان شوم و هواپیما را پر از مهمات کنم و دشمنان کشورمان را بزنم.» آن دنیا را برایت آباد میکنم مادر شهید سید مصطفی موسوی درباره روزی که مصطفی برای رفتن به سوریه از او رضایت گرفت بیان میکند: «یک روز آمد کنار من نشست و گفت مامان، برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که آقا امام حسین(ع) ندای «هل من ناصر» را سر داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، «شهید و رستگار» شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آنها مانده است؟»، تعجب کردم و گفتم: «مصطفی جان مگر تو صدای «هل من ناصر» شنیدی؟» گفت: «دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟» گفت: «مامان میخواهم یک مژده به تو بدهم، اگر از ته قلب راضی بشوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد میکنم و دنیای زیبایی برایت میسازم که در خواب هم نمیتوانی ببینی»، گفتم: «از کجا معلوم میشود که من قلبا راضی نشدم؟»، مصطفی گفت: «من هر کاری میکنم بروم سوریه، نمیشود، علت اصلیاش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی میشود، اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه میدهی؟» مادر ادامه داد: «من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من گفت: «خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خوار و ذلیل بیاید.»
![]() برایش آرزوی شهادت کردم پدر شهید که از بدو تولد مصطفی آرزوی شهادت او را داشته است، میگوید: «وقتی مصطفی به دنیا آمد، از خدا برای او شهادت خواستم. میخواستم خودم را جبران کنم، خودم از قافله عشق جا ماندهام، در دوران دفاع مقدس به جبهه رفتم و شهید نشدم و لیاقت شهادت نداشتم، اما پسرم این لیاقت را داشت. من خودم چون در جبهه بودم و همیشه برای مصطفی از جنگ صحبت میکردم، از زمانی که خودش را شناخت با این روحیات آشنا بود. او یک سال و نیم آموزش میدید اما به خاطر سن و سالش او را اعزام نمیکردند. مصطفی یک هفته و 10 روز خانه نمیآمد، میگفت: «نمیخواهند من را به سوریه ببرند. من آنقدر در گردان میمانم که جا نمانم.» پدر ادامه میدهد: «از گردان با من تماس گرفتند و گفتند جنگ است و شما همین یک پسر را دارید. من هم اصلا با رفتنش مخالف نبودم. فقط گفتم مصطفی چند سال درس را ادامه بده انشاءالله سال بعد که سن و سالت بیشتر شد خواهی رفت.گفت: «بابا، اطمینان داری یک سال دیگه من همین آدم باشم که بخواهم سوریه بروم؟» با این حرفش قانع شدم. مصطفی نهایت تلاش خود را کرد و رفت.»
این شهید بزرگوار، بیست و یکم آبان ماه همراه با شهیدان مسعود عسگری، احمد اعطائی و محمد رضا دهقان امیری در شهر العیس حلب به شهادت رسید و در قطعه 26 بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. نویسنده sara در دوشنبه 96/11/23 | نظر
......عشق پدر فرزندی...... نویسنده sara در دوشنبه 96/10/25 | نظر
راهی که از سر گرفتم......... نویسنده sara در دوشنبه 96/10/25 | نظر
نویسنده sara در دوشنبه 96/10/25 | نظر
سلام علی آقا، سلام باباجان، سلام پسر گلم، چند کلمهای هم میخواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که باباجان در سن کودکی رهایت کردم و رفتم! وی افزود: اگر ما نمیرفتیم به حرم حضرت زینب (س) جسارت میشد یا خدایی ناکرده همان خرابه های شام برای حرم حضرت رقیه (س) اتفاق می افتاد، علی جان من خیلی دلم میخواهد روسفید و شهید شوم و یک بار قبل از ظهور و یک بار بعد از ظهور امام زمان (عج) شهید شوم! شهید مدافع حرم محسن حججی در این پیام وصیت تصریح کرد: به خیال خودم می گویم که این زرنگی که دو بار برای اسلام شهید شوی! انشالله که بتوانم به این آرزو برسم اما بازهم راضی به رضای خدا هستم؛ اگر به آرزویم رسیدم و شهید شدم که الحمدالله اگر هم به آرزویم نرسیدم لایق نبودم و شاید صلاح خدا چیز دیگری است! وی ادامه داد: علی جان! بابا جامعه خیلی روز به روز سخت تر میشه، گناه روز به روز رشد و پیشرفت می کند؛ پاک بودن در این جامعه، بسیار سختتر از زمانهای قبل است و هر چه به ظهور امام زمان (عج) نزدیکتر میشویم فتنهها بیشتر میشود و شیطان قویتر میشود. شهید حججی خطاب به فرزند دوساله خود ابراز کرد: تو باید خیلی مواظب خودت باشی، نه تنها تو باید مواظب خودت باشی بلکه باید مواظب اطرافیانت هم باشی؛ اسمت را گذاشتم علی تا مولا و پیشوایت، الگویت علی (ع) شود! وی اضافه کرد: میخواهم طوری علیوار (ع) زندگی کنی که یکی از سربازان امام زمان (عج) شوی، پس از همین الان روی خودت، درس خواندنت، شغل، انتخاب زندگی، راه و روشی که میخواهی انتخاب کنی، در انتخاب رفیقها، در انتخاب آن آیندهای که برای خودت در نظر داری، کار کن! خلاصه که خیلی به روی خودت کار کن! شهید مدافع حرم محسن حججی در ادامه این وصیت خود خطاب به علی خود گفته است: من همیشه به یادت هستم، همیشه بالای سرت هستم، اگر انشاالله شهید شدم همیشه پا به پایت در زندگی دنبالت میآیم و نمیگذارم کمبود سایه پدرت را احساس کنی، اگر هم شهید نشدم میآیم و پیشت خودم باهات هستم تا بزرگ شوی! وی افزود: این چند جمله را گفتم که اگر یک روزی چشم و گوشت تازه باز شد و صدای پدرت و خواستی بشنوی! این صوت را داشته باشی، بدان که خیلی دوست دارم هم تو و هم مادرت را، مواظب خودتون باشید! شهید حججی ابراز کرد: بعضی وقتا دل کندن از یک سری چیزهای خوب باعث می شود تا یک سری چیزهای بهتری را به دست بیاری، من از تو و مادرت دل کندم! تا بتوانم نوکری حضرت زینب را به دست آورم! وی با حس اندوهگینی در پایان گفت: آرزو دارم تا خدا در این سفر به من نگاه کند، خیلی دوستتون دارم مواظب خودتون باشید و سعی کنی طوری زندگی کنی که خدا عاشقت باشد! اگر خدا عاشقت شود! خوب تو را میتواند خریداری کند! موظب خودتون باشید، دعا کنید من هم رو سفید شوم! خداحافظ... نویسنده sara در سه شنبه 96/10/5 | نظر
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |